اشعارحضرت رقیه(سلام الله علیها)
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

 

نگاه قدسی اش اعجاز می کرد

ملائک را غزل پرداز می کرد

 

تمام شهرعطریاس می داد

سحر،سجاده را تا باز می کرد

 

میان ربناهای قنوتش

هزاران قاصدک پرواز می کرد

 

ترکهای لبان سنگ خورده

قرائت را چه مشگل ساز می کرد!

 

به وقت گریه هایش، نیمه شبها

ستاره گونه اش را ناز می کرد

 

برای راه رفتن دردسر داشت

نرفته ! زخمها سرباز می کرد

 

عرق از چهره ی عباس می ریخت

همین که گریه را آغاز می کرد....

 

وحید قاسمی

**************

دیگرنشانی نمانده ، ازگیسوان بلندم

با اینکه مویی ندارم ، برچادرم پایبندم

 

بردند ما را اسیری ، ازراههای کویری

روحم کنارتنت ماند ، از کربلا دل نکندم

 

دستم همیشه دخیل ِ، دیواریا دست ِعمه

درخردسالی پدرجان ، حس می کنم سالمندم !

 

نه مرهمی نه دوایی ، زخم عمیق سرت را

با معجرپاره ی خود ، ای کاش می شد ببندم

 

درپاسخ خنده ی تو، اشک است تنها جوابم

خیلی خجالت کشم چون ، دندان ندارم بخندم

 

وحیدقاسمی

**************

كليم بي كفن كربلاي ميقاتي

خليل بت شكن كعبه ي خراباتي

 

چه فرق مي كند آخر به نيزه يا گودال؟

هميشه و همه جا تشنه ي مناجاتي

 

نخوان كه نور كتاب خدا ندارد راه

به قلب سنگي اين مردم خرافاتي

 

كنار نيزه ي تو گريه مي كند يحيي

شنيده معني ذبح العظيم آياتي

 

نگاه لطف تو يك دير را مسلمان كرد

مسيح من چقدر صاحب كراماتي!

 

توان ناقه نشيني به دست و پايم نيست

خدابه خير كند،واي عجب مكافاتي

 

شنيده ام كه سفر رفته اي ولي بابا

براي من نخري گوشواره سوغاتي

 

وحیدقاسمی

**************

شناخت چشم تر عمه اين حوالي را

شناخت تك تك اين قوم لا ابالي را

 

چقدر خون جگر خورد مرتضي شبها

ز يادشان ببرد سفره هاي خالي را

 

هنوز عمه برايم به گريه مي گويد

حكايت تو و آن فصل خشكسالي را

 

نمي شود كه دگر سمت معجرش نروي؟

به باد گفته ام اين جمله ي سئوالي را

 

عطش به جاي خودش،كعب ني به جاي خودش

شكسته سنگ ملامت دل سفالي را

 

دلم براي رباب حزينه مي سوزد

گرفته در بغلش كودك خيالي را

 

شبيه مادرتان زخمي ام،زمين گيرم

بگو چه چاره نمايم شكسته بالي را؟

وحیدقاسمی

**************

افسری با دست ِ سنگینش حوالی غروب

زیرپلکم یک کبودستان بنفشه کاشته

 

می کشانم خویش را برخاک ِ صحرا ای پدر

استخوان ساق ِ پای ِ من ترک برداشته

***

 

گیسوانم سوره های کوفی آوارگیست

جلد قرآنش به دست بی وضوی کافریست

 

کاش معجربیشترآورده بودم  کربلا

غصه ی اهل ِ خیامت، غصه ی بی معجریست

***

 

چکمه ای بی رحم تا چشم عمو را دوردید

بی هوا آمد سرطفل یتیمت داد زد

 

تازه فهمیدم چرا مادربزرگم زود مُرد!

عمه ام با لحن زهرا کربلا فریاد زد

***

 

سیلی وسوزعطش سوی دو چشمم را گرفت

پنجه ی بغضی گلویم را فشرده ای پدر

 

کاملاً واضح نمی بینم، ولی انگار که

چادرهردختری را باد برده ای پدر

وحید قا سمی

**************

نمك طعنه به زخم جگرم نگذاريد

به زمين خوردم اگر، پاي پرم نگذاريد

 

چقدرسنگ به لبهاي كبودش زده ايد !

گريه ام را به حساب پدرم نگذاريد

 

يادتان رفته مگرتشنه بريديد سرش !؟

كاسه ي آب دگر دوروبرم نگذاريد

 

 

نان خشك صدقه پيشكش سفره تان

انقدريكسره منت به سرم نگذاريد

 

عمراين عمه ي دلخسته به مويي بند است

به تماشا سركوي وگذرم نگذا ريد

 

ازدحام  سربازار برايش كافيست

كوچه ها سربه سرهمسفرم نگذاريد

 

وحیدقاسمی

**************

السلام علیک یا عطشان

چه بلایی سر لبت آمد!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان